صاحب نام این مرگ زندگی را به چالش کشید
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۲۸۹۰۲۵
مسعود دیانی که سحرگاه امروز آخرین قطرههای حیات دنیوی اش چکید و به دیار باقی شتافت، صاحب یکی از خاص ترین مرگها به مدد کلمه و کلام شد. او در بیش از یک سال گذشته متنهای بسیار تأثیرگذاری درباره زندگیاش که رو به خاموش شدن گرویده بود، مینوشت و منتشر میکرد.
به گزارش ایسنا، دیانی دانشآموخته حوزه علمیه بود و در عین حال تا رده دکتری دینپژوهی در دانشگاه نیز به تحصیل مشغول بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او ابتدا حدود ۴ سال پیش با اجرای برنامه شب روایت، از مجموعه برنامههای شبهای هنر شبکه چهار دیده شد؛ چراکه آنجا تا حدودی به نقد برخی جریانهای فکری در حوزه ادبیات داستانی و کتاب پرداخت. سپس خیلی زود در قاب برنامه «سوره» دیده شد که با موضوع دین و به شکل مصاحبه محور (تاک شو) روی آنتن شبکه چهار میرفت.
دیانی سپس با ادغام چند موسسه ازجمله دفتر شعر و ادبیات داستانی و شکلگیری موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران و در آغاز دور جدید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهعنوان رییس وقت دفتر شعر و ادبیات داستانی منصوب شد که بعدها این دفتر در موسسه جایگاه معاونت به خود گرفت. بیماری سرطان اما خیلی زود به سراغ او آمد و اصلا اجازه نداد که ایدهها و کارهایش را در این کسوت آغاز کند.
بیماری که از کبد شروع شده بود، خیلی سریع سیستم گوارشی را درگیر کرد. درنتیجه مجبور شد موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران را ترک کند و به روند دشوار بیماری مشغول شود. هرچند چند ماه بعد و با تغییر مدیریت شبکه چهار، به شکلی نمادین بهعنوان قائم مقام این شبکه نیز منصوب شد.
روند درمان مسعود دیانی با شیمی درمانی و جراحی ابتدا امیدوارکننده نمود و بعد به سرعت به سمت خاموشی شمع زندگانی او پیش رفت.
در این روند، دیانی متنهایی درباره مفهوم مرگ و زندگی مینوشت. او که مزه مرگ را هر روز به نوعی چشیده بود، آن را برایمان تعریف میکرد. گاه آنقدر درد آور بود که خواندنش را به زمان دیگری موکول میکردی و گاه چندین و چند باره میخواندی تا در ذهنت ریشه بدواند و رنج آن را بچشی و بدانی زندگی هم چنان شیرین نیست.
او در توضیحی از روند بیماریاش و عملهای پشتسر هم نوشته بود: «عمل جراحی سخت و سنگین بود. نزدیک به ۱۰ ساعت وقت برده بود. حدس نمیزدیم از عمل اول سختتر باشد. که بود. ...و این یعنی احتمال مرگ مضاعف. میانه جراحی باز از فاطمه رضایت گرفته بودند که خطر مرگ را با تصمیم جدید بپذیرد. امضا کرده بود و میشد حدس زد مادرم، برادرم، فاطمه و دوستانم چه رنج و زجر وحشتناکی از سر گذرانده بودند. تا من نیمهشب از اتاق عمل بیرون بیایم. با...
حالا دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت. این آخرین عمل جراحی ممکن روی بدن یک انسان بود. و ما به نقطه صفر که نه، به ماقبل صفر برگشته بودیم. هنوز لکههایی از تودههای سرطانی در کبد مشاهده میشدند و باید میسوختند. احتمالا آن هم بیحاصل. حالا اما میتوانستیم پرسشی که چند ماه پیش اجازه نیافت با آرامش و به دور از هیجان جواب بگیرد را دوباره مطرح کنیم. هرچند پاسخ این بارمان مشخص بود. دیگر نه تن به عمل میدادیم، نه با شیمیدرمانی به تماشای خاکستری خود مینشستیم. اما هشت ماه پیش چه؟
هنوز هم حق جانب پزشک اول نبود که سایهی سنگین مرگ را در این بیماری میدید و ما را به انتخاب روش تسکینی به جای روش تهاجمی دعوت میکرد؟ حالا بعد از تحمل انبوه درد و زخم و ویرانی عمل و شیمیدرمانی، بعد از صرف چندصد میلیون تومان هزینه، بعد از زمینگیر شدن و خانهنشین شدن و فلج شدن در امور روزمره، بعد از اینکه آیه و ارغوان ماهها پدرشان را جز افتادهای بیجان و ملول بر تخت ندیدند باید به افتخار امید و مقاومت و توکل کف میزدیم؟
وقتی پژوهشهای علمی نشان میدادند که عمل جراحی در سرطان پیشرفته و متاستاز داده بیفایده است، از در بیرونش کنی از پنجره برمیگردد. عدد بقا زیر یک سال است، آنهم به عذاب. اجازه نداشتیم جور دیگری تصمیم بگیریم که متهم به ترس از شیمیدرمانی و زهرناکیاش نشویم؟ انگ بیمسئولیتی نخوریم؟ ضد علم و خرافاتی به حساب نیاییم؟ و داغ ننگ بیایمانی روی پیشانیمان ننشیند؟
بهگمانم تجارت درمان سرطان در روزگار ما خوب خودش را به مفاهیم دینی و روانشناسی و ارزشهای اخلاقی چسبانده بود. میمکید. و قهرمان میساخت؛ ساکت و ویران و مظلوم. همین.»
امروز پنجشنبه یک روز پس از نیمه شعبان، دوستانش برای وداع با او از ساعت ۱۴ در مقابل مسجد بلال صدا و سیما گردهم میآیند تا به خانه ابدیاش در اصفهان بدرقه اش کنند.
مسعود دیانی متولد ۱۳۶۰ همچنین در کی از نوشتههایش از سفرهایی که رویا شده بود، نوشته بود: «ماشیندار شدیم بعد از یک سال. آن صبحی که خبر آمد در قرعه کشی برنده شدیم در خاطرم بود. ساکن خانه خیابان نادری بودیم. بچه ها خواب بودند من از خانه بیرون زده بودم. بلوار کشاورز را به سمت میدان ولیعصر میرفتم که برای صبحانه کیک بخرم. پیامک آمد که خبر خوش شانسی ما را بدهد با کیک صبحانه و خبر شاد برگشتم خانه.
در این یک سال با ارغوان و فاطمه با ماشین نداشته رویا بازی میکردیم. گاهی میفروختیمش ماشین بزرگتری میرفتیم. از آن ماشینهای قدبلند. گاهی میفروختیمش. ماشین ارزانتری میخریدیم. سفر میرفتیم. دور و نزدیک. برای صندلیهای عقب تلویزیون میخریدیم. و یک فلش پر میکردیم از موسیقیهای دوست داشتنی برای جادهها.
حالا ماشین داشتیم. رؤیا؟ نه. آنچه از زبان آدمها بیرون میآمد دعا بود. نه رؤیا: «ان شاء الله خوب میشوید باهاش سفر میروید.» آدم موقع بافتن رؤیاهایش دل و دماغ دارد. در رنجوری و بیماری ندارد.
من حتی از تحویل گرفتنش عاجز بودم. بچههای ایران خودرو از حالم خبردار بودند. ماشین را به فاطمه دادند. قرار بود سفید باشد. آن آخریها سیاهش کردیم. از وقتی آمده بود گوشه ی پارکینگ خوابیده بود. چادری بر سر کشیده. بیآنکه کسی سراغی از او بگیرد. ارغوان حتی نخواست که ببیندش سراغی هم نگرفت. با آنکه خواستههای او را داشت: سانروف داشت. و از صندلی عقب به صندوق راه وجود داشت. یک سال قبل گمان دیگری داشتیم یک ماه قبل هم. زندگی همین بود. همین»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: مسعود دیانی نيمه شعبان محمود فرشچیان خسرو احتشامی هوشنگ ظریف فیلم تی تی ادبيات كودك و نوجوان دفاع مقدس مهدويت نيمه شعبان محمود فرشچیان فیلم تی تی هوشنگ ظریف شیمی درمانی یک سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۸۹۰۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیماری مخفی هیتلر / لحظه انفجار تنها نبردناو انگلیسی در جنگ جهانی / خاکسپاری امیلیانو زاپاتا قهرمان مکزیک / تصاویری از زندگی و اعدام موسولینی
بسته ویدیویی «تابناک» مجموعهای از ویدیوها عمدتاً متکی بر گزارشها و تحلیلها و ویدیوییهایی درباره دیگر موضوعات فرهنگی، اقتصادی و... است که تماشایش را از دست دادهاید؛ نگاهی دوباره و متفاوت به آنچه در این بستر میتوان فرا گرفت.
بیماری مخفی هیتلر
شواهد تاریخی که چند دهه بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی کشف شد، نشان می داد که هیتلر در روزهای پایانی جنگ شدیدا بیمار بوده و احتمال میرود، تصمیمات او در مراحل پایانی جنگ تحت تاثیر این بیماری بوده باشد؛ هرچند شاهدین عینی ادعای دیگری دارند.
لحظه انفجار تنها نبردناو انگلیسی در جنگ جهانی
اچاماس برهم یک نبردناو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا از کلاس ملکه الیزابت بود که توسط اژدر یکی از یوبوتهای آلمانی غرق شد. نبردناوها کشتیهای بسیار بزرگ با قدرت آتش بالا بودند که دیگر از صحنه نظامی اقیانوسها خارج شدند، اما در زمان خود نشان دهنده برتری سیاسی و نظامی کشور خود به حساب میآمدند. غرق شدن "اچاماس برهم" ضربه سنگینی به نیروی دریایی بریتانیا در جنگ جهانی دوم بود، تا حدی که هیات دریایی بریتانیا، تمام اخبار غرق شدن آن را سانسور کرد تا از این طریق خبر غرق شدن آن را از آلمانیها مخفی کنند و جلوی تخریب روحیه بریتانیاییها را بگیرند. پس از چند هفته تاخیر تنها اقوام درجه یک خدمه از جریان آگاه شدند؛ اما این خبر همراه با تذکر برای حفظ اطلاعات بود. بعد از ادعاهای مکرر توسط رادیوهای آلمانی، نهایتا در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۲ غرق شدن آن رسما از طرف هیات دریایی بریتانیا اعلام شد. ویدیوی لحظه انفجار این نبردناو را در «تابناک» میبینید.
خاکسپاری امیلیانو زاپاتا قهرمان مکزیک
امیلیانو زاپاتا سالازار معروف به امیلیانو زاپاتا، رهبر و موسس ارتش آزادی بخش جنوب بود. او به خاطر نقش موثر خود در جریان انقلاب به یکی از قهرمانان ملی مکزیک تبدیل شده است. یک انتخابات مساله دار در سال ۱۹۱۰ دلیل اصلی شروع انقلاب مکزیک بود. پیش از آن در دوران حکومت پورفیریو دیاس، مردم از جمله زاپاتا از فساد و زمین خواری او ناراضی بودند. اختلاف در انتخابات باعث شد، زاپاتا با رقیب دیاس یک سیاستمدار به نام فرانسیسکو مادرو همکاری کرده و دولت دیاس را سرنگون کند، اما بعدها به دلیل ناتوانی مادرو در اداره دولت، روابط آن دو به تیرگی گرایید و زاپاتا از او جدا شد و حرکت خود را برای اصلاحات ارضی از سر گرفت؛ او تا آخر عمر دست از مبارزه برنداشت. نهایتا بعد از سالها فرار از دست دشمنان و مخالفان خود در سال ۱۹۱۶ در یک نقشه پلید بعد از تظاهر به این که میخواهند در حرکت با او همراه شوند، وی را به شهر چینامکا دعوت و ترور کردند. بدن بیجان زاپاتا به شهر کواوتلا برده شد تا مرگ زاپاتا ثابت شود. گفته میشود به مردانی که زاپاتا را کشتند، تنها نیمی از آنچه به آنها وعده داده شده بود پرداخت شد. فیلم زنده باد زاپاتا بر اساس سرگذشت وی ساخته شده است.
تست الاسدی روی سربازان آمریکا
ال اس دی امروز به عنوان یک مخدر شناخته میشود، اما پیش از آنکه این دارو از آزمایشگاههای سری سیآیای خارج و تبدیل به یک قرص روانگردان بازاری شود، طی یک عملیات سری به نام «امکی-اولترا» از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ توسط سیآیای روی صدها نظامی و غیر نظامی بی خبر آزمایش میشد. پیش از آنکه اسناد و مدارک این عملیات منتشر شود، افرادی که راجع به آن حرف میزدند، دیوانه شمرده میشدند. اما حقیقت این بود که سیآیای با روشهای غیر اخلاقی چون فریب مردم غیرنظامی توسط فاحشهها یا مامورین عملیاتی که مخفیانه دارو را در نوشیدنیهای مردم میریختند، بدون اطلاع مردم روی آنها آزمایشهای دارویی انجام میدادند. آزمایش ایاسدی توسط سیآیای بر این باور شروع شد که چین، روسیه و کره شمالی از الاسدی برای شست و شوی مغزی سربازان آمریکایی استفاده میکنند و سیآیای نمیخواست، از غافله عقب بماند. این ویدئوی محرمانه که سالها بعد منتشر شد، یکی از این آزمایشها را به تصویر کشیده است.
تصاویری از زندگی و اعدام موسولینی
موسولوینی دیکتاتور ایتالیا، یکی از چهرههایی است که به اندازه هیتلر مورد توجه قرار نگرفته است. سخنرانی بنیتو موسولینی در ۲۶ مارس ۱۹۳۹ در ایتالیا در توضیح دلایل اختلافات با فرانسه و تحریک مردم به جنگ است. در این سخنرانی، میزان تسلط و احاطه یک دیکتاتور به افکار شسته شده مردم روشن میشود؛ مردمی که به زندگی مرفه، افتخار و پاداش قاطعانه و با صدایی رسا "نه" میگویند و اطاعت و فرمانبرداری بدون مرز و کور خود را با افتخار تقدیم هوسهای زورگویانه یک دیکتاتور میکنند. بنیتو موسولینی ۴:۱۰ بعد از ظهر روز ۲۸ آوریل کنار در ویلا دلموند پشت به دیوار به ضرب گلوله اعدام شد؛ بدون افتخار، بدون دادگاه، بدون اینکه جمعیتی شاهد اجرای این حکم باشند. سپس جنازه او و چند تن از فاشیستهای اعدام شده به جنوب میلان برده شده و همانجایی که ۱۵ پارتیزان در آگوست ۱۹۴۴ در آنجا اعدام شده بودند رها شد. بدن پارتیزانها برای دید عموم در همانجا رها شده بود. خیلی زود مردم زیادی دور اجساد جمع شدند، مردم به جنازهها تف و شلیک کردند، به آنها لگد زدند و روی آن ادرار کردند. چهره موسولینی از شدت ضربات ترکیب خود را از دست داده بود. اجساد آنها به گیره قصابی بسته و سر و ته ساختار فلزی نیمه ساخته یک پمپبنزین آویزان شد. از زمان قرون وسطی سر و ته آویزان کردن اجساد مردم خاطی در ایتالیا، نمادی از شرارت شخص اعدامی به حساب میآمده است. اما در این مورد، دلیل این کار حفاظت اجساد موسولینی و دیگران از دست مردم عصبانی و خارج از کنترل بود. ویدیو این واقعه را در تابناک ببینید.